خلاصه مطالب

ساخت وبلاگ
خانه ی فارسی:
درس1

ادبیات ، زبان هنری

پیش تر دانستیم که اگر بخواهیم تنها مقصود خود را بیان کنیم از " زبان " استفاده می کنیم ؛ ولی هر گاه بخواهیم مقصود خود را زیباتر بیان کنیم از ادبیّات بهره می گیریم. به همین دلیل ادبیّات را زبان هنری یا زبان برتر می نامند. در ادبیّات از آرایه ها برای ایجاد زیبایی استفاده می‌کنند.

آرایه های ادبی : تشبیه ، تشخیص (جان بخشی ) ، تلمیح ، تضاد ، تکرار ، مراعات نظیر(شبکۀ معنایی) ، واج‌آرایی ، جناس ، کنایه

درس2
انواع صفت و مضافٌ‌ الیه

کلمه هایی مانند این ، آن ، همین و همان وقتی قبل از اسم بیایند ، صفت اشاره هستند؛ مثال : این مر د – همان کتاب

عددی که همراه اسم بیاید ، صفت شمارشی است ؛ مثال : چهار مدرسه - ششمین کلاس

کلمه های پرسشی مانند ، کدام ، چند و چه اگر قبل از اسم بیایند ، صفت پرسشی هستند؛ مثال : کدام ورزش؟ ، چند کتاب؟

دو کلمۀ چه و عجب اگر قبل از اسم بیایند ، صفت تعجبّی هستند ؛ مثال : چه گل‌هایی! عجب سخنی!

کلمه هایی مانند هر ، همه ، چند ، فلان اگر قبل از اسم بیایند ، صفت مبهم هستند؛ مثال: هر انسان ، فلان کتاب
هر گاه بخواهیم برای اسمی توضیحی بیاوریم(توضیحی در بارۀ رنگ ، اندازه ، جنس ، شکل ، ارزش و . . . ) پس از آن ابتدا نقش‌نمای اضافه و بعد از صفت بیانی استفاده می‌کنیم ؛ مثال: قلمِ آبی ، دیوارِ بلند ، صندلیِ چوبی ، گلِ زیبا ، گردنبندِ گران‌بها

اگر پس از اسم و نقش‌نمای اضافه ، کلمه‌ای غیر از صفت بیانی (مثلاً اسم یا ضمیر) بیاید ، به آن کلمه مضافٌ‌الیه می‌گویند ؛ مثال: حیاطِ مدرسه ، کتابِ من ، دستِ علی

توضیح1: نقش‌نمای اضافه در مثال‌های بالا همان کسره‌ای است که در پایان کلمۀ اوّل آورده می‌شود.

توضیح2:برای تشخیص صفت بیانی از مضافٌ‌الیه ، از «تر» استفاده می‌کنیم. افزودن «تر» به آخر صفت بیانی معمولاً واژۀ معنی‌داری را حاصل می‌کند ؛ مانند آبی‌تر ، بلندتر(در درس 4 در بارۀ این صفت‌ها توضیح بیشتر‌ی خواهیم داد) ؛ امّا «تر» در آخر مضافٌ‌الیه بی معنی است.؛ مدرسه‌تر ، من‌تر

توضیح3 : یافتن صفت‌ها و مضافٌ‌الیه لازم است نه حفظ تعریف ها .

درس 3

پرسش انکاری

گاهی شاعر یا نویسنده پرسشی را مطرح می‌کند امّا به دنبال پاسخ نیست بلکه می‌خواهد جواب منفی را بیان یا تأکید کند به این شیوۀ سخن پرسش انکاری می‌گویند ؛ مثال :

من کی این حرف را زدم؟ یعنی من این حرف را نزده‌ام

چو بفروختی از که خواهی خرید؟ یعنی نمی‌توانی بخری .

درس 4

صفت ساده ، برتر و برترین (صفت‌های سنجشی)

صفت‌های بیانی سه نوع کاربرد دارند:

اگر بین دو چیز مقایسه شود به آخر صفت "تر" اضافه می‌گردد و به آن صفت برتر (تفضیلی) می گویند ؛ مانند: لباس خوب‌تر ، برادر مهربان‌تر

اگر بین چند چیز مقایسه شود به آخر صفت "ترین" اضافه می‌گردد و به آن صفت برترین (عالی ) می گویند ؛ مانند: خوب‌ترین لباس ، مهربان‌ترین برادر

اگر مقایسه‌ای در کار نباشد و به آخر صفت « تر» و « ترین» افزوده نشود ، به آن صفت ساده می‌گویند ؛ مانند: لباس خوب ، برادر مهربان

توضیح : همان‌طور که ملاحظه می‌شود ، صفت‌های بیانی معمولاً وابستۀ پسین هستند ؛ مگر آن که به صورت صفت برترین به کار روند که در این صورت وابستۀ پیشین خواهند شد.

درس 6

مضارع اِخباری ، مضارع التزامی ، مضارع مستمر

مضارع اِخباری از انجام کاری در زمان حال یا آینده خبر می‌دهد ؛ مانند : می‌نویسم ، می‌رود ، می‌خورید

طرز ساخت مضارع اخباری : می + بن مضارع + شناسه

مضارع التزامی از انجام کاری در زمان حال یا آینده همراه با شک ، شرط یا آرزو خبر می دهد ؛ مانند: بنویسم ، برود ، بخورید

طرز ساخت مضارع التزامی: ب + بن مضارع + شناسه

مضارع مستمر(جاری): از جریان انجام کاری در زمان حال (درست در زمان سخن گفتن ) خبر می‌دهد ؛ مانند: دارم می‌نویسم ، دارد می‌رود ، دارید می‌خورید

طرز ساخت مضارع مستمر: دار + شناسه + مضارع اِخباری

درس 7

تخلّص

بسیاری از شاعران، نام شعری خود را در پایان شعربیان می کنند، به این نام « تخلّص » و به بیتی که دارای تخلص باشد، « بیت تخلّص» می گویند؛ مانند:

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز / مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ / که رستگاری جاوید در کم‌آزاری است

درس 8
تضاد

تضاد آن است که شاعر یا نویسنده دو کلمه ی متضاد را در کلام بیان کند ؛ مثال :

همی‌خواهم از کردگار جهان شناسندۀ آشکار و نهان

با بدان کم نشین که صحبت بد
گر چه پاکی تو را پلید کند

چو دخلت نیست ، خرج آهسته‌تر کن .

درس 9

ماضی ساده ، ماضی نَقلی

ماضی ساده از انجام کاری در زمان گذشته خبر می‌دهد ؛ مانند: نوشتم ، رفت ، خوردید

طرز ساخت ماضی ساده : بن ماضی + شناسه

ماضی نقلی از انجام کاری در زمان گذشته خبر می‌دهد ولی اثر آن کار تاکنون باقی است ؛ مانند : نوشته‌ام ، رفته است ، خورده‌ابد

طرز ساخت ماضی نقلی: بن ماضی + ه + ( ام ، ای ، است ، ایم ، اید ، اند)

درس 10

تلمیح

تلمیح آن است که شاعر یا نویسنده ای به طور غیر مستقیم به آیه ، حدیث ، داستان ، یا یک رویدادتاریخی اشاره کند ، مانند مصراع "بر کمانش تیر آرش را نمی‌دیدند "که به داستان آرش کمانگیر اشاره می کند.

درس 11

ماضی استمراری ، ماضی مستمر

ماضی استمراری از کاری خبر می دهد که در گذشته انجام یافته و تکرار شده است ؛ مانند: می‌نوشتم ، می‌رفت ، می‌خوردید

طرز ساخت ماضی استمراری: می + ماضی ساده

ماضی مستمر (جاری) از جریان داشتن عملی در گذشته ، همراه کاری دیگر خبر می‌دهد ؛ مانند: داشتم می‌نوشتم ، داشت می‌رفت ، داشتید می‌خوردید

طرز ساخت ماضی مستمر: داشت + شناسه + ماضی استمراری
درس 12

ماضی بعید ، ماضی التزامی
ماضی بعید رویدادی را بیان می‌کند که در گذشتۀ دور انجام گرفته است ؛ مانند: نوشته‌بودم ، رفته‌بود ، خورده‌بودید

طرز ساخت ماضی بعید : بن ماضی + ه + بود + شناسه

ماضی التزامی رویدادی را بیان می‌کند که در زمان گذشته با تردید یا آرزو انجام شده باشد ؛ مانند: نوشته‌باشم ، رفته‌باشد ، خورده‌باشید

طرز ساخت ماضی التزامی : بن ماضی + ه + باش + شناسه

درس 13

ردیف

همان‌طور که سال قبل خواندیم ، ردیف یک یا چند کلمه است که در آخر مصراع ها عیناً در یک معنی تکرار شود؛ مانند «تشنه» و «توام آمد به یاد» در این بیت‌ها:

شد چنان از تف دل کام سخنور تشنه
که ردیف سخنش آمده یک سر تشنه

لاله دیدم ، روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم،سرکشی‌های توام آمدبه یاد

درس14

قید

قید ، یک یا چند کلمه است که در بارۀ نهاد یا فعل جمله توضیحی می دهد، توضیحی دربارۀ زمان،مکان ،حالت، تردید، یقین ، تکرار و . . . ؛ مثال:

مفضّل ، اندوهناک ، نزد امام صادق(ع) رفت. در این جمله «اندوهناک» چگونگی و حالت مفضّل را بیان می‌کند.

مریم ، امروز کتاب می‌خواند. در این جمله «امروز» زمان فعل خواندن را مشخّص می‌کند.

توضیح1: با حذف قید معمولاً آسیبی به معنی جمله وارد نمی‌شود.

توضیح2: فعل ، نهاد ، مفعول ، متمّم و مسند نمی‌توانند قید جمله باشند.

توضیح3: کلمات تنوین دار همیشه قید هستند ؛ مثال: اصلاً ، جداً ، حتماً ، واقعاً و . . .

توضیح4: این کلمات همیشه قید هستند : هنوز ، هرگز ، شاید ، ناگهان ، البتّه و . . .

درس16

انواع واژه

ساده به کلمه‌هایی می‌گویند که فقط یک جزء داشته باشند ؛ مانند : گل ، باغ ، دبیر

مشتق به کلمه‌های چند جزئی می‌گویند که یک جزء آنها «وند» باشد ؛ مانند : گلدان ، باغبان ، بیکار

مرکّب به کلمه‌های چند جزئی می‌گویند که «وند» نداشته باشند ؛ یعنی همۀ جزء‌های آن مستقل و معنا‌دار باشند. ؛ مانند: گلرخ ، کتابخانه ، چهل چراغ

توضیح: «وند»‌ جزئی است که به طور مستقل معنی ندارد ؛ امّا در کلمۀ مشتق همراه دیگر جزء‌های مستقل ، معناساز می‌شود ؛ مثلاً پیشوند «بی» به تنهایی معنی ندارد امّا در کلمۀ «بی‌فایده» معنی چیزی را می‌رساند که فایده و استفاده‌ای ندارد و یا پسوند «گر» به تنهایی معنی ندارد امّا در کلمۀ «کارگر» معنی « کنندۀ کار» را بیان می‌کند.

تاریخ ادبیّات نهم در یک نگاه

مقدّمه و فصل 1
سنایی غزنوی : حدیقه الحدیقه ، سیرالعِباد الی المَعاد ، کارنامۀ بلخ

فردوسی : شاهنامه

سعدی: کلّیات سعدی (شامل گلستان ، بوستان و دیوان اشعار)

محمّد بن منوّر : اسرار التوحید

محمّد غزّالی : کیمیای سعادت ، نصیحه الملوک
علی اسفندیاری (نیما یوشیج یا پدر شعر نو) : افسانه ، ای شب )

فصل 2

نظامی گنجه‌ای : مخزن الاسرار ، لیلی ومجنون ، خسرو وشیرین ، هفت پیکر ، اسکندرنامه (ملخ ها)

پروین اعتصامی: دیوان شعر

سعدالدّین وَراوینی : مرزبان نامه

جلال الدّین محمّد (مولوی یا مولانا) : مثنوی معنوی ، دیوان شمس

هلن کِلِر: سه روز برای دیدن

فصل 3


محمّد تقی بهار : سبک شناسی ، تاریخ احزاب سیاسی

عنصرالمعالی : قابوس نامه

خواجه نصیرالدّین توسی: اخلاق ناصری

نظامی عروضی: چهار مقاله

بهاءالدّین خُرّمشاهی: حافظ نامه

حافظ: دیوان اشعار

فصل 4

سعدی: کلّیات سعدی (شامل گلستان ، بوستان و دیوان اشعار)

ابوریحان بیرونی : آثارالباقیه ، تحقیق مالِلهند ، التفهیم

محمّد دِهریزی : کودکی از جنس نارنجک

جامی: بهارستان ، هفت اورنگ

عطار نیشابوری: تذکره الاُولیا ، مَنطق ا لطّیر

فصل 5


سنایی غزنوی : حدیقه الحدیقه ، سیرالعِباد الی المَعاد ، کارنامۀ بلخ

مجد خوافی: روضۀ خُلد

قیصر امین پور: تنفس صبح ، مثل چشمه مثل رود ، به قول پرستو

محمودشبستری: گلشن راز

مُفَضّل ابن عمر الکوفی : توحید مُفضّل

فصل 7 و نیایش

ویکتور هوگو : بینوایان ، کلیسای نُتردام پاریس ، کارگران دریا

آنتوان دو سَنت اگزوپری : شازده کوچولو

رابرت فیشر: داستان هایی برای فکر کردن

سعدی: کلّیات سعدی (شامل گلستان ، بوستان و دیوان اشعار)

علی شریعتی: کویر ، فاطمه فاطمه است ، اسلام شناسی

ص118

بود قدرتو افزون از ملایک

*دلی دارم که خریدار محبت است وبازار محبت به خاطر او رونق دارد
*لباسی برای دل دوختم که پود پارچه اش از رنج وتار آن از محبت است
*درد ودرمان و وصل وهجران من همه به خاطر وجود یار است
*اگر قصاب پوست تنم را بکند باز هم جانم از جان یار جدا نمی شود
*گاهی از قبرستان گذشته ام وقبر انسان های ثروتمند وفقیر را دیده ام

*نه فقیری بدون کفن خاک شده ونه ثروتمند با خود بیش ازیک کفن برده
*ای دل از خداوند غافلی چه فایده دارد؟فرمان بر نفس خود و شیطان هستی چه فایده دارد
*ارزش تو از فرشتگان بیش تر است اما تو ارزش خود را نمی دانی چه فایده دارد
*کاری نکن که دچار مشکل وسختی شوی ودنیابااین گسترده ای به نظرت تنگ وناراحت بیاید
*وقتی فرداقیامت فرا رسیدوفرشتگان نامه اعمال توراخواندند توازدیدن کارهایت خجالت زده می شوی

-------------------------------------------------

ص146

1-بیاتا باتمام وجودخداوندراپرستش کنیم
زیرابعدازمرگ فرصت چنین کاری رانداریم

2-ای پروردگاربخشنده باروزی توپرورش یافته ایم
وبه لطف وبخشش توعادت کرده ایم

3-تومارا دردنیاعزیزوگرامی داشتی
ودرجهان آخرت نیزهمین امید را از تو داریم

4-خدایابالطف ومهربانی خود من رابپذیر
وازدرگاهت دورنکن زیرا من غیراردرگاه تودرگاه دیگری ندارم

5-خدایانوربصیرت وایمان رادربرابرم قرارده
مراازانجام کارهای ناشایست دورکن

6-خدایا مراباخواری وپستی از درگاهت دورنکن زیراهیچ درگاهی جزدرگاه توبرای من قابل تصوّرنیست

*تو با شرافتی اگر.
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی
*تو آزادی, اگر
خودت را کنترل کنی، نه دیگران را
*تو مهربانی, اگر.
وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می شوند، آنها را ببخشی.
*تو شادی, اگر.
گلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی.
*تو ثروتمندی, اگر
بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی
*و دوست داشتنی هستی, اگر
دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد
اگر چنین است تو انسان بزرگی هستی

سخنان آبراهام لينكلن

همه مردم از تعارف خوششان می آید.

هرکس برای دفاع از حقش برخواست ،تو هم برخیز. اگر بنشینی ،حق را تنها رهاکرده ای نه بپاخواسته را

به اين نكته پي برده ام كه بيشتر مردم آنقدر شاد هستند كه ذهن شان را نيز وادار مي سازند اين گونه باشد.

آزادي یعنی اينكه می خواهم نه برده باشم و نه برده دار.


من ديده ام كه درجه سعادت اشخاص بستگی به اراده و ميل خود آنها دارد.


مرد بي شهامت کسی است كه در جایی كه بايد اعتراف كند، خاموش بنشيند.


اگر نمي خواهی در حق تو داوری شود، درباره ديگران داوری نكن.


ازدواج نه بهشت است و نه جهنم، تنها يك برزخ است.

زمين خوردن، شكست خوردن نيست؛ از زمين بلند نشدن، شكست خوردن است.

همانطور كه مايل نيستم بنده كسي باشم، حاضر نيستم آقای کسی باشم. کسانی كه مخالف آزادی ديگرانند، خود لياقت آزادی را ندارند.

كشتن گنجشك ها، كركس ها را ادب نمی كند.

لبخند، بيش از چند لحظه دوام ندارد، اما خاطره ی آن جاودانی است.

هرگاه بتوانيم بعد از شكست لبخند بزنيم شجاع هستيم.

رنج و غصه را براي خودت بپذير و رفاه و آسايش را برای همه .


پدرم به من كار كردن را آموخت، نه عشق و علاقه به كار را.

من مايلم امور دولت را به نحوی اداره كنم كه اگر در پايان فرمانروایی خود همه دوستانم را از دست دادم، دست كم يكي از دوستانم باقی بماند و آن، وجدان و قلب من است.

به همه اعتماد داشتن خطرناك است، به هيچ كس اعتماد نداشتن خطرناكترين است.

گامهای من رو به جلو همواره آرام بوده اند. اين را خودم مي دانم، اما هرگز هيچ گامی را رو به عقب برنداشته ام.


كسي كه "امروز" از "ديروز" آگاهتر نباشد، انسان خردمندی نيست.

ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید

برچسب : خلاصه,مطالب, نویسنده : 1akbari590f بازدید : 161 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12